مورچه

رضا می گفت:
سی هزار تومان به من بدهکار است و هی امروز و فردا می کند...
حسین هم  امروز  آمده بود پول  بخاریش را از او بگیرد...
این طور که احمد می گفت 
یک بار یک پیر زن تراول صد هزار تومانی ای به او داده بوده تا خرد کند 
ولی او سه چهار ماه بعد پول را به او داده بود...
از راه که رسید گفتم: دو نفری با شما کار داشتند که نبودید....
گفت: اذان را که می گویند انگار مورچه توی جان آدم وول می خورد، نماز را باید سر وقتش خواند!
گفتم: اتفاقاً ابن زیاد هم در سریال مختار همین را می گفت که نماز را باید سر وقتش خواند...
انگار متوجه حرفم نشده باشد درب مغازه را باز کرد و رفت داخل....

نظرات

‏ناشناس گفت…
سلام
اره اينها همه جا هستند نماز سروقت ميخونن و وسط دو تا نمازشون مي اوفتند به جون ساناز وباباش و بعد هم ميگن مگه شما نماز نمي خونين..؟
‏نادر گفت…
عید شما مبارک
‏بابای سعدی گفت…
تو نیز اگر بخفتی، به از آنکه در پوستین خلق افتی.
محمّد گفت…
اِ! بابای سعدی که اینجان! جناب سلام بنده رو به صورت کثیر به آقازاده برسونید و جمجمه‌ی ماهشونو ببوسین!:دی